یک روز ناگهان صبح یکشنبه از خواب پریدم
یک روز ناگهان صبح یکشنبه از خواب پریدم
مثل همه صبح یکشنبهها که اینجا تعطیل است
مثل همه جمعهصبحها که آنجا تعطیل بود
مثل همه روزها و چیزهای دیگری که تعطیلشان کردند
مثل همه تعطیلیهایی که دیگر تعطیل نبود
یک روز ساعت سه و چهار صبح از خواب پریدم
مثل همه آن چهار و پنجهایی که از خواب میپریدم
مثل همه آن پنج و ششهایی که صبحانه خوردهنخورده از خانه بیرون میزدم
مثل همه آن شش و هفتهایی که به مدرسه میرفتم
مثل همه آن هفت و هشتهایی که دستگاه ثبت ورود خروج منتظر انگشتم بود
مثل همه آن هشت و نههایی که صدای همه را در میآورد
مثل دو و سههای عصر؛ که همه در مدرسه
مثل سه و چهارها؛ که همه در محلکار
منتظرش بودند تا بالاخره زنگ وامانده بخورد
روز تمام شود
شر همه چیز کنده شود
برویم یکجایی تنهایی چشمهایمان را ببندیم دیگر
۰۳ آگوست ۲۵